- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات ماه رمضانی با سیدالشهدا علیه السلام
با لب خـشکـیده هر دم یاد سـقا میکنم روزهام را با سلامی بر شما وا میکنم بعد مغرب وقت افطار و زمان عاشقی با زیارت نامهات سجـاده را تا میکنم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
توبهام توبه نشد هر چه که همّت کردم من به ستاری تو سخت جسارت کردم هر چه تو دوست شدی با من آلوده ولی بیحـیاتـر شده با نـفـس رفـاقـت کردم رمضان است و دل از خواب نکندم افسوس مثل هر سال من از لطف تو غفلت کردم من از این فلسفۀ روضه از این فیض عظیم به هـمین تـشنگـی ساده قـناعت کردم روزه هم چشم مرا باز نکـرده، نکـند عـادتـم بود اگر هـر چه عـبادت کردم هر چه هـستم سـر دلـدادگیام میمانم روزهام را فـقط افطار به تربت کردم خـواستم از عـطـش روزه بـگـویم اما از لب تشنهاش احساس خجالت کردم روزهام روضه شد و روضه مرا میکشدم یـاد آن تـشـنه لب کرب وبلا میکشدم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
در آتش هـوا و هـوس دل سیـاه شد ساعات عمر من همه خرج گناه شد خیلی گناه کردم و خیلی عوض شدم اوقـات خـوبِ زنـدگی من تـبـاه شد خیلی دلت گرفته ازاین توبههای من شرمنـدهام رفـاقـتـمـان نیـمه راه شد خندید بر دورویی من نفـس بیحـیا ذکرم همین که « اشهد ان لا اله» شد اما به لـطـف سـفـرۀ مـاه مبـارکـت این روزها خرابۀ دل رو به راه شد شکر خدا که واشده با روضه، روزهام ذکـرم دم غـروب حـسین، آه آه، شد هم لرزهای به پیکر شمر لعین نشست هم شرمگین ز فاطمه آن قتلگاه شد
: امتیاز
|
مناجات حلول ماه مبارک رمضان و برکات آن
بساط عـاشقی ما به پاست این شبها زمـان آشـتی بـا خـداسـت این شـبها گـنـاهـکـار قـدیـمی دوبـاره بـرگـشـته صدای زمـزمهها آشناست این شبها زمان بده به زمین خوردهای اِلهِ کریم اگر مرا بـزنی هم رواست این شبها خوشا به حال گدایی که چشم تر دارد که گریههای سحر کیمیاست این شبها کـنار سـفـرۀ افـطـار زیـر لـب گـفـتـم نگفتهای به خود آقا کجاست این شبها قـسم به خاک نـشسته به چـادر زهـرا مرا ببخش، ببخشی رواست این شبها ز فـتـنـههـای زمـانه خـط امـان داری چراکه نام علی ذکر ماست این شبها گدای صحن و سرای شهـنـشه نجـفـم دلم هـوایی ایـوان طلاست این شبها دل شـکـسـتـۀ ما بـا سـلام بـر اربـاب مـسـافـر حـرم کـربـلاست این شبها سـلام بر لب عـطـشـان سـیـدالـشـهـدا سخن ز تشنه لب سر جداست این شبها
: امتیاز
|
مناجات حلول ماه مبارک رمضان و برکات آن
سفره داری که به من اذن ضیافت داده بـار دیـگـر به گـدا لـقـمـۀ عـزّت داده ماه شعبان و رجب رفت و به من گفت کسی رمضان آمده و حق به تو فرصت داده ای گـنه کار! بیا تـوبـه نما در این ماه حق تو را فرصت جبران و ندامت داده روزه و نافـله و ذکر و دعاهای سحر من چه کردم به من این قدر لیاقت داده ماه مـیـلاد امـام حـسـنـم این مـاه است رمـضان را پـسر فـاطـمه برکـت داده به شب قـدر که آئـیـنۀ زهـراست قسم شیعه را حُـبّ عـلی برگ بـرائت داده روزه داری و لب تشنه و قرآن خواندن اثر چیست به من فیض تلاوت داده؟! بـه فـدای لـب عـطـشـان ابـاعـبـدالـلـه او بـه قــرآن خــداونــد حــلاوت داده این حسین است که عالم همه دلداۀ اوست این حسین است به من حال عبادت داده
: امتیاز
|
مناجات حلول ماه مبارک رمضان و برکات آن
وقـتـی هـلال مــاه خــدا آشـکــار شـد مـاه خــدا، امـام زمـان روزه دار شـد طوبای خیر و برکت شعبان به گُل نشست قـرآن شـکـوفـه داد و زمـان بهـار شد مـاه ضـیـافـت است بـیـایـیـد بـنـدگـان امـروز سمت بـنـده خـدا بـیـقـرار شـد فرمود مصطفی که در این ماه بنـدگی شیطان به دست حضرت رحمان مهار شد دست کـریم، در رمضان عبد میخرد سی روز روزه ضامنت از دست نار شد خمس عـشر، دعای ابوحـمزه و سحر بـنـده چـقــدر مـحـرم پـروردگـار شـد با ذکر یا عـلی و عـظـیم پس از نـماز ذکـر عـلـی عــلـی دلـم بـیـشـمـار شـد شکـر خـدا به سـفـرۀ افـطار شیعـیـان وقت غـروب دست حسن نان بیار شد داغ حسین با عـطش روزه گُر گرفت عـطـشان شدیم، سیـنـۀ ما داغـدار شد لب تشنه بود از فرس افتاد و بعد از او زیـنب به روی ناقـۀ عریان سوار شد
: امتیاز
|
وداع با ماه مبارک رمضان
آخرین شبهاست کم کم رفع زحمت میکنیم جیبمان خالیست احساس خجالت میکنیم هرچه روزی میدهی خرج معاصی میشود ما فقـط سـو استـفاده از رفـاقـت میکـنیم
: امتیاز
|
مناجات با خدا و وداع با رمضان
به پاى درد و دل بنده چـاه کم آورد مـقـابـل جـگـر مـن کـه آه کـم آورد تمام شد رمضان تازه ما شروع شدیم به شـب نشینى عشاق مـاه کم آورد
: امتیاز
|
مناجات شب قدری
من با تو بـال و پـر گـرفـتـم یا الهـی کِـی دامـن دیـگـر گـرفـتـم یـا الـهـی ده مرتـبـه نـام تـو را با اشـک بُـردم قـرآن به روی سر گـرفـتـم یـا الهـی آغـوش تو باز است از بس مهربانی امشب تو را در بر گـرفـتم یا الـهـی کرده گناهم از تو دور، امشب دو دستی دامــانِ چــشـم تـر گـرفـتـم یـا الـهـی شرمنده ام از بس ز عصیان توبه کردم امـا گـنـاه از سـر گـرفــتـم یـا الـهـی با ذکر یا حیدر، سحر این حال خوش را از روضـه و منـبـر گـرفـتم یا الـهـی امشب قبولم کن که من این اشکها را از روضـۀ حـیـدر گـرفـتـم یـا الـهـی هر چـه نـباشـد خـاک پـای اهـل بیتم سرمـایه از ایـن در گرفـتـم یا الـهـی یک کربلا می خواستم آن هم که امسال از مـادرش آخــر گـرفــتـم یـا الـهـی
: امتیاز
|
مناجات شب قدری
شب قـدر است بـیـا قـدر بـدانـیـم کمی خـانـۀ دل ز گـنـاهـان بـتکـانـیـم کـمی شعله افتاده به مُلک دلـم از فرط گـناه دوست را از دل این شعله بخوانیم کمی روح را صیقل آیینه دهیم از دل و جان آه را تـا مـلـکـوتـش بـرسـانـیـم کـمـی عهد بستیم و شکستیم بسی کاش! که ما بـر سـر عـهـد وفـادار بـمــانـیـم کـمی پوشه از بار گـناهان شده پُـر حجم بیا رمضان است به آتـش بکـشانـیم کمی نـگــذاریـم زبـانـه بـکـشـد دوزخـمـان بـنـشـینیم و به اشکـش بنـشـانیم کمی بـنـشـانـیـم نـهـالـی بـه امـیــد ثــمـری چشمه از چشم به پایش بـدوانیم کمی و ارادت بنـمایـیم و بگـوئـیم " الغـوث" نـالـه را تا به فـلـک بـاز رسانیم کمی
: امتیاز
|
مناجات شب قدری
شب قـدر است و قـدر آن بـدانـیم نـماز و جـوشن و قـرآن بخوانیم به درگـاه خـدا غــفـران و تـوبـه به شـرطی که سر پـیـمان بمانیم بــرای پـاکـی نــفـس و سـعـادت همیـشه بهر خود شیـطان برانیم شب تقدیر و ثبت سرنوشت است دعـا بر مـؤمن و انسان بخـوانیم بـرای صـیـقـل روح و روان هـا به دل دریـائی از ایـمان رسانـیم بــرای اولـیــن مــظـلـوم عــالــم بسی خون دل ازچشمان چکانیم هـزاران لعـنت و نـفـرین بسیـار به قـاتـلـهـای مـولامـان رسـانـیم در این شب ها تو مهدی را صدا کن چو یوسف غایب است حیران چنانیم دعـای اول وآخـر ظـهـور است که بیش از این در این هجران نمانیم مسافـر را بگـو ایـمان قـوی دار که تا وصلی به این دامان امانیم
: امتیاز
|
مناجات با خدا
گرچه پَرم وا می شود با ذکر استغفارها پرواز دشوار است با سنگینی این بارها گرچه تو خوبی من بدم هربار گفتی آمدم تـوفـیـق پیدا کـردم از فـیض نگاه یارها صد بار گفتم عاقبت یک بار توبه میکنم آخر نمی آید چرا یک بار، این یک بارها من هرکجا که رو زدم رویم خریداری نداشت پس بعد از این دیگر بس است رفتن سوی بازارها دل مُرده گشتم از گناه دل خسته ام از اشتباه دیگـر نمی لـرزد دلـم از دوری دلـدارها وقتم کم و راهم دراز با این گدا قدری بساز هر جا روم سد می کند راه مرا دیوارها سودی نمی بخشد اگر شب زنده داری های من پس خوش به حال لذت خوابیدن هشیارها گاهی ادا گاهی قضا گاهی خدا گاهی خطا خسته شدم جان خودم از این همه تکرارها گـیـرم مدد کاری برای کار من پیدا نشد نام عـلی وا می کـند آخـر گره از کارها ذکر و دعای بی علی مثل غذای بی نمک از برکت نام علی شیرین شود گفــتارها من سال ها دیوانۀ ایـوان طلای حـیـدرم عشق است با نام علی سرها رود بر دارها گفتم مرا یک کربلا مهمان کن و جانم بگیر بس کن برایم ناز را در پای این اسرارها
: امتیاز
|
مناجات با خدا
دل و یــــاد خــــدا الـحــمــدلله سـر و شـور دعــا الـحــمــدلله پس از عمری رفاقت با بدی ها مــن و یــاد خـــدا الــحــمــدلله به پایـم بند و زنجـیـر گنه بود شــدم نـاگـه رهــا الــحــمــدلله من و پرونده ای یکـسر تباهی نـشد چـون بر ملا الــحــمــدلله نـبـاشـم قـابـل ایـن مـیـهـمـانـی مـن و جـمـع شـما الــحــمــدلله ز درد مـعـصیت بـیـمـار بودم دل و دارالـشـفــاء الــحــمــدلله کسی در ظلمت این سینه گاهی مــرا مـی زد صـدا الـحــمـدلله از آن دل مـردگـیِ بـی هـویـت رسـیـدم تـا کـجــا الــحــمــدلله دلـم دنـبـال خود اینجا کـشانده نـگــاهــی آشــنــا الــحــمــدلله کجا دیدی که سلطانی نـشـیـند کــنــار یـک گــدا الــحــمــدلله سحرها بعد از این یاد تو هستم امــیــر هــل اتـی الــحــمــدلله یـقـیـن دارم شبی آیی سـراغـم گـل خـیــرالـنـسـاء الـحــمــدلله اگر نوشم ز صهـبـای شهادت شـوم بـهـرت فــدا الــحــمـدلله به دست خویش خاکم گر نمایی بـه صـحـن کـربـلا الــحـمـدلله
: امتیاز
|
مناجات نیمۀ رمضانی با خدا
کـنـار سـفـرۀ احـسان گرفت دست مرا بـه آیـه آیـۀ قــرآن گـرفـت دسـت مـرا گرفته بود دلم سخت در حـصار خودم دوباره در دل زندان گرفت دست مرا اسیـر چـاه هـوس بودم و دچـار گـنـاه میان حـیـلـۀ شیـطـان گرفت دست مرا از آسمان که فـرو ریخت ربـنـای دلـم به زیر بارش بـاران گرفت دست مرا رسید نیـمـۀ مـاه و وزید عـطر بهشت میان ذکر حسن جـان گرفت دست مرا شکست بغض گناهم کنار صحن عتیق که لطف شاه خراسان گرفت دست مرا و نیمه های سحر بود آن شبی که خـدا شبـیه کودک گـریـان گرفت دست مرا
: امتیاز
|
مناجات نیمۀ رمضانی با خدا
ای به دل مـؤتـمن، مونس جـان من آمـدم بـا حـسـیــن، آمـدم بـا حـسـن تو مرا میـزبـان، من تو را میهـمان تو مرا همنشین، من تو را هم زبان یـا الــه الـحـسـن یـا الــه الـحـسـیـن گـر چه یـا رب بـدم، با کـریم آمـدم ربّـی یا سیّـدی، کـی کـنـی تـو ردم مه به نیـمـه رسید، مـاه زهـرا دمید حق مبـارک کـنـد، که حـسن آفـریـد یـا الــه الـحـسـن یـا الــه الـحـسـیـن ای که دادی رهم، سر بر این در نهم در به رویم مبـنـد، عـبـد این درگهم یا الـه الـکـریـم، ای روف و رحـیـم ای به احسان و جود، یار من از قدیم یـا الــه الـحـسـن یـا الــه الـحـسـیـن ای به عبدت مُجیر، کـل شیء قدیر انا عـبـد الـذلـیـل، انت نـعـم الامـیـر با تـو از رو بـرو، می کنم گـفـتـگـو هـر شبـم تا سحـر، با تو سـرّ مگـو یـا الــه الـحـسـن یـا الــه الـحـسـیـن گاه از این جا مرا، می بری ای خدا گـه مـدیـنـه گـهـی، می بری کـربلا من به ذکر حسین، می کنم شور و شین با غمش می زنم، شعـله بر عـالمین یـا الــه الـحـسـن یـا الــه الـحـسـیـن
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
خداوندا کرم کردی مرا بسیار بخـشیدی خطا کردم ولی با لطف خود هربار بخشیدی گنهکاران عالم حال من را خوب می فهمند گدای خسته را با روی خوش ای یار بخشیدی هزاران مرتبه توبه شکستم باز برگشتم تو اما بنده ات را بعد هر تکرار بخشیدی همین که نور بسم الله دیدی روی لبهایم شب اول کـنـار سـفـرۀ افـطار بخـشیدی تو گویا بیشتر از من به من مشتاق بودی که به شوق اولین تسبیح استغـفـار بخشیدی فراموشم نخواهد شد که با رحمت نه تنها من جهانی را به عشق حیدر کرار بخشیدی
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
عمر با غفلت گذشت و صرف قیل و قال شد روسیاهی قـسمت این عبد بد اقـبـال شد اعتقادم پیش رنگ دار دنیا رنگ باخت بنده ات تطمیع شد، غافل شد و اغفال شد در صدایم جوهره باقی نمانده؛ ای خدا! بد زبـانـی ام سبب شد که زبـانم لال شد قلب من گر چه به دست اشکهایم فتح شد با نگـاه سوی نامحرم، ز نـو اشغال شد ماه شعبان دست من کوتاه ماند از دامنت ماه شعبان قسمتم یک مشت سیب کال شد کــاش مـی گـفـتـنـد روز اول مــاه خــدا روی ماه یـوسف زهـرا هم استهلال شد با لب خشکـیده ام دادم سلامی بر حسین باز هم با روضه اش از روزه استقبال شد مـادری قامت خـمیده اشکهـایم را خرید دستگیرم روضه خوانِ روضۀ گودال شد
: امتیاز
|
مناجات رمضانی و توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه
تا نـشـانـدنـد سـر سـفـرۀ احـسان، ما را راه دادند در این روضۀ رضوان، ما را یعنى از سمت سمـاوات، بشارت دادند! رمضـان مى دهـد آرامـش قـرآن، ما را كیست هر آینه در عرش، پر از آوازست؟ نیمه شب خوانده به دل، سورۀ انسان، ما را! فرصت عاشقى از جانب حق صادر شد! محو عشق است نماز شب جانان، ما را بـاز از مـأذنـه، گـلـبـانـگ وفـا مـى آیـد آه، بخشیده مگر حضرت سبحان، ما را! با نسیم سحر و عـطر ابوحـمـزه و اشك ابـر دل بُـرده در انـدیـشۀ بـاران، ما را چشم دل وقـت سحر منتظر دلدار است! كـاش پـایـان برسد روزۀ هجـران ما را
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
جای خلوت کردن و بیتوته؛ جلوت میکنم پنبه ای در گوشم و یک ریز صحبت میکنم من خودم وضعم خراب است و گنه کارم ولی این و آن را دائـماً دارم نصیحت میکنم جای شـاکـر بودن و تسلیـم امر تو شدن تا بـلایـی می رسد فـوراً شکایت میکـنم تازه فـهـمـیـدم چرا سوزی ندارد ناله ام چونکه تهمت میزنم یا اینکه غیبت میکنم من خودم را میشناسم، رو نده گاهی بزن اینقدر بخشش نکن؛ دارم بدعادت میکنم سیّـئاتم را بدل کردی به خوبی ها، ولی جـای عـبـد تو شدن به تو خیانت میکنم کـربـلا رفـتـن برای من شده یک آرزو اربـعـیـنی قـسـمـتـم کن الـتماست میکنم قبه اش با مجلس اش فرقی ندارد؛ باطـناً بین روضه کربـلایش را زیارت میکنم دوستان من همه گریه کن و سینه زنـند من فـقـط با نـوکـران تو رفـاقـت میکنم لحـظـۀ افـطـار تا آب گـوارا می خـورم قـاتـلانش را هـزاران دفعه لعنت میکنم از عطش لبهای او مثل دو تکه چوب شد تا زمین افتاد دور خـیـمـه ها آشـوب شد
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
از قــافــلـۀ عـشـق مـرا جــا نـگـذاریـد در مـوج بــلا یـکّـه و تـنـهـا نـگـذاریـد مـا را به شـهــیـدان بـرسـانـیـد دوبـاره بـر مـوج دلـم حـسـرت دریـا نـگـذارید ماهِ سحر و ذکر و ابوحمزه و توبه است در مـاه خــدا، دل سـرِ دنـیـا نـگـذاریـد هـنگامۀ توبه است، غـنیـمت شمریـدش هی تـوبـه از امـروز به فـردا نگـذارید غیر از در این خـانه کجـا روی بیاریم ما را به کـسی غـیـر عـلـی وا نگـذارید خـوب است سـر سـفـرۀ افـطار بـه یـادِ لـب هـای حـسـیـن آب گـوارا نـگـذارید این حرف، خودش روضۀ گودال حسین است ایـنـقـدر نـمـک بر دل زهـرا نـگـذارید آهسته تر ای لشکریان، فاطمه اینجاست اینگـونه روی حـنـجـره اش پا نگـذارید
: امتیاز
|
رباعی های مناجاتی ماه مبارک رمضان
بـوی مـلـکـوت، بـوی عـرفـان آمد گلبانگ خوش رحیم و رحـمان آمد گل عطر فرشته منتشر شد در خاک ای دل شـدگـان! بـهــار قــرآن آمـد ***************** مـاه رمضان و شـوق شب بیـداری از بودنِ بی تو، هر نَـفـس بیـزاری تنگ است دلم برای «یارب! العفو» تـنـگ است خـدا دلـم برایـت، آری ***************** آمد رمضان، مُفـسّرِ «احسان» باش هـمـسایـۀ غـربـت تـهـیـدستـان باش در شهـر بساط عـشق را برپـا کـن در فـکـر دل شکـستـۀ انـسان بـاش ***************** آمد رمضان، هَلا! ز عـادت برخیز گـل کـرد سپـیـدۀ سـعـادت، برخـیز همپای سحـر، به سمت بیداری رو ای بندۀ تن! ز خواب غفلت برخیـز ***************** آمد رمضان و سفرهها رنگـیـن تـر دنیـا به مـذاق مـا و من شیـرین تـر از کـوچـه صـدای سـائـلـی مـیآیـد انگار شدست گوشمان سنگین تر! ***************** یک ماه اگرچه آب و نان شد تعطیل بر سفره، ضیافت دهان شد تعـطیل تـعـطـیـل نـشـد بـسـاط دنــیـا داری هر چند که دکۀ جهان شد تعـطیـل! ***************** درمکتب روزه، روی من پا بگذار بر جـلـوه فـروشی بـدن، پـا بگـذار از خواهش َنفس خود بزن بیرون تو بر فـرصت اهـرمن شدن پا بگـذار ***************** هرچند که روزه معرفت آواز است آیینۀ فطرت است و انسان ساز است شک نیست، فقط ریاضتی جسمانی ست وقتی که دهان نفسِ انسان باز است ***************** آمد رمضان و دست بابا خالی ست از شادی روزه، قلب سارا خالی ست شـرم ست نصیب سـفـرۀ مـا، زیرا افطار و سحر، ز نان و خرما خالی ست! ***************** ای کاش به راز عشق پی میبردیم در بندگی خـدا، مَحَـک میخوردیم مـاه رمـضـان به شـیـوۀ حـیـدر مـا انـدوه دلِ گـرسـنـه را میخـوردیـم! ***************** ما شـیـعـۀ حـیـدریم و غـافـل از او بر سـیـرۀ دیـگـریـم و غـافـل از او دنــیــا نَـسَـبـیـم و عـافـیـت آبــادیـم بـا نَـفـس بـرادریـم و غـافـل از او! ***************** حال دل خویش را کـمی بهـتـر کن ماه رمضان، به نان و خرما سر کن با غربت سـفـرههای خـالی بنـشیـن افطار و سحر، به شیوۀ حـیـدر کن ***************** ماه رمضان، شروع « حّوِل حال » ست روی دل مـا، تـبـسّـمی از بـال ست هـمـبـال فـرشتهها شدن آسـان ست در ماه خدا، که سیب شیطان کال ست ***************** در فصل سحـر نشستهام، خوشحالم از ظلمت تن گـسستهام، خـوشحـالم آمـد رمـضـان و هـمـنـشـیـن نـورم از فـتـنـۀ َنفـس رستـهام، خوشحـالم ***************** بیروی تو، ماه رمضانم ...؟ هرگز وارستگی از هر دو جهانم...؟ هرگز بــیجــلــوۀ آفــتــاب روی مــاهـت یک روز به روزه میتوانم؟ هرگز! ***************** ماه رمضان، فروغ یک آغاز ست در آبـی آســمــان، پَـرِ پــرواز ست درهای زمین به روی شیطان بسته ست درهـای بـهـشـت، بازِ بـازِ باز ست ***************** آمـد رمـضـان و آســمـان آبـی شـد شبهای زمین، دوباره مهـتابی شد هستی، به نماز عاشقی قامت بست عـالَـم، غـزل خـجـسـتـۀ نـابـی شـد ***************** مـاه رمـضـان و بـنـدگی یعـنی این آیـیـنـگـی و پـرنـدگـی، یـعـنـی این افطار و سحر کلاس آدم سازی ست برنامه و سبک زنـدگـی، یعنی این ***************** در پـرتـو روزه، بیکـران را دیدیم تـصویـر حـیـات جـاودان را دیـدیم از پـیـلـۀ تن چو سر بـرون آوردیم از روزن روزه، آسـمـان را دیـدیم ***************** بر مرکب روزه، تا فـراسو رفـتـیم با بـار گـنـاه، «رَبَّـنـا» گو رفـتـیـم در لـیــلـۀ قــدر، روسـیـاه و تـائـب سمت مـلـکـوت رحـمـت او رفـتـیم ***************** آمد رمـضـان و حـال خـوبـی دارم سـرسـبـزم و اعـتـدال خـوبـی دارم پـرواز، پــرنـده، بـال و پَـر، آزادی من مـطـمـئـنـم، خـیـال خـوبی دارم ***************** ماه رمضان، شوق سبکباری را ... از لـذّت نَـفسِ فـتـنه، بیزاری را... ای حضرت عشق! قسمت روحم کن شبهـای قـشـنگ قـدر، بیـداری را
: امتیاز
|